مدح و مناجات با حضرت جواد الأئمه علیهالسلام
ای ریـخـتـه نـسـیـم تو گـلهای یاد را سـرمـسـت کرده نـفـحـهٔ یاد تو باد را افـراشـتـه ولای تو در هـشت سالـگی بـر بـام آســمـان، عَـلَـم دیـن و داد را خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر بــوســیــده آســتــان امــام جــــواد را خورشیدِ بیغروب امامت که جود او آراســتــهسـت کــوکــبــهٔ بــامــداد را جـود و سخا جـواز تداوم از او ستاند تــقـــوا از او گـرفـت ره امــتــداد را آن سر خط سخا که به جود و کرم زده بـر لـوح آسـمــان رقــم اعــتــمــاد را بـیرنـگ کـرده بـد دلـی دشـمـنان او افـسـانــهٔ سـیــاهدلـیهـای «عــاد» را تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر بـوئـیـم از امـام نُـهـم عــطــر یــاد را وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم عـطـر بـهـارِ وحـدت و باغِ وِداد را؟ جز آسـتان جـود و سخـایت کجـا برم این نـامـهٔ سـیـاهِ گـنـاه، این سـواد را؟ بییاری شفاعت تو چون کشم به دوش بـار ثــواب انـدک و جــرم زیــاد را؟ خـط امان خویش به ما ده که بشکـنیم دیــوارِ امـتـحــانِ غــلاظ و شــداد را ای آنکه هرگز از درِ جودت نراندهای دلــدادگــان خــسـتــه دلِ نــامُــراد را بگـذار تا به نزد تو سازم شفـیع خـود جـدت امـام سـاجـد، زیـن الـعـبــاد را تا روز حشر یار غریبی شوی که بست از تــوشــهٔ ولای تـو زادالـمــعــاد را |